میلاد حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را به فرزند بزرگوارشان حضرت بقیه الله صلوات الله علیه وشما عزیزان و همه محبان ان حضرت تبریک میگویم به این مناسبت مطلب زیر را براتون قرار دادم

نگین انگشتر

موقعیتی که امام حسن عسکری(ع) در آن قرار گرفته بود با وضعیت امامان دیگرتفاوت داشت; زیرا بعد از وفات وی غیبت امام دوازدهم پیش میآمد و شیعیان بایدبرای تحمل آن آماده میشدند. امام حسن عسکری، در چنین زمانی، نگین انگشتر خودرا با جمله «انا الله شهید» متبرک کرد. گویا می خواست به شیعیان بگوید گمان نکنید همه چیز به آخر رسیده است; گرچه امام هر عصری ناظر بر اعمال مردم وشیعیان است، اما خداوند شاهد اعمال شماست و نباید کاری کنید که باعث بدنامی شیعیان گردد. بر انگشتر دیگر آن حضرت، عبارت «سبحان من له مقالید السموات و الارض» حک گردیده بود; یعنی همان خدایی که کلید آسمانها و زمینها تحت قدرتاوست، حضور یا غیبت جانشینان پیامبر را تعیین میکند.

***********

نقش بر سنگ

در حضور امام حسن عسکری(ع) بودم. مردی بلندقامت و تنومند که اهل یمن بود نزد حضرت آمد. هنگام ورود، به عنوان امامت، به امام حسن عسکری(ع) سلام کرد. امام جواب سلامش را داد و فرمود: بنشین.

او کنارم نشست. با خود گفتم: کاش میفهمیدم این شخص کیست؟

امام فرمود: «فرزند همان بانوی عرب است که سنگ کوچکی دارد و پدرانم باانگشتر خود آن را مهر کرده اند، و اکنون آن سنگ را نزد من آورده است تا مننیز مهر کنم.» سپس امام به وی فرمود: «آن سنگ کوچک را بده».

مرد یمنی سنگ کوچکی را، که یک سوی آن صاف بود، برون آورد. امام حسن(ع) آن راگرفت و انگشتر خود را بر آن زد. اثر انگشتر بر سنگ، نشست ....

از مرد یمنی پرسیدم: آیا تا کنون امام حسن(ع) را دیده بودی؟

نه، به خدا سوگند! سالها مشتاق دیدارش بودم تا اینکه لحظهای پیش جوانناشناسی نزدم آمد و مرا به اینجا آورد.

مرد یمنی در حالی که این عبارات را بر زبان میراند، از جای برخاست: رحمت وبرکات خدا بر شما خاندان باد. بعضی از شما، فضایل را از بعضی دیگر به ارثمیبرید. به خدا سوگند، نگهداری و ادای حق شما همانند نگهداری و ادای حقامیرمومنان علی(ع) و امامان پس از وی (صلوات خدا بر همه آنها) واجب است.

پیش از آنکه برود، پرسیدم: نامت چیست؟

گفت: من «مهجع بن صلت بن عقبه بن سمعان بن غانم بن ام غانم» (حبابه) هستم; همان زن یمنی صاحب سنگ کوچک که امیرمومنان علی(ع) و نوادگانش تا حضرت رضا(ع) آنرا مهر کرده اند و نقش آنها بر سنگ باقی است.

**************

لطف به شاگرد

حضور امام حسن عسکری(ع) رسیدم. تصمیم داشتم مقداری نقره از حضرت بگیرم و از آن، به عنوان تبرک، انگشتربسازم. در محضرش نشستم، ولی به طور کلی هدف اصلی ام را فراموش کردم. وقتی برخاستم و خداحافظی کردم، حضرت انگشترش را به من داد و فرمود: تو نقره میخواستی، ما انگشتر به تو دادیم، نگین و مزد ساخت آن هم مال توباشد،گوارایت باد، ای ابوهاشم.

گفتم: مولای من، گواهی میدهم ولی خدا و امام من هستی، امامی که دینداری من دراطاعت از او است.

امام فرمود: خدایت بیامرزد، ابوهاشم!

**************

پاسخ به پرسش قرآنی

سفیان بن محمد میگوید: ضمن نامهای از امام حسن(ع) پرسیدم: منظور از «ولیجه» در آیه شانزدهم سوره توبه چیست؟ خداوند میفرماید: «و لم یتخدوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجه»

«آن مجاهدان مخلصی که جز خدا و رسولش و مومنان کسی را محرم اسرار خود قرار ندادند.»

هنگام نوشتن نامه با خود فکر میکردم که منظور از «مؤمنین»، در این آیه کیانند؟

امام حسن(ع) چنین جواب نوشت: «ولیجه، غیر امام حق است که به جای او نصب میشود; و اما اینکه در خاطرت گذشت مراد از «مؤمنین» در آیه چه کسانی هستند؟ بدان که مؤمنین امامان برحقند، که از خدا برای مردم امان میگیرند و امان آنها مورد قبول خداونداست.»

**************

پرسش فراموش شده

حسن بن ظریف میگوید: دو مساله در ذهنم بود که تصمیم داشتم ضمن نامه ای ازامام حسن عسکری(ع) بپرسم. یکی چگونگی داوری حضرت قائم(عج) پس از ظهور و دیگری در باره «تب ربع». پرسش دومی را فراموش کردم،تنها نخستین پرسش را نوشتم وجواب خواستم.

امام حسن عسکری(ع) در جواب نوشت: وقتی از قائم(عج) ظهور کند، بر اساس علم خود قضاوت میکند و شاهد نمیطلبد; مانند قضاوت داود پیامبر(ع). تو خواستی درمورد «تب ربع» نیز بپرسی، ولی فراموش کردی. آیه زیر را بر کاغذی بنویس وبه آن که تب دارد بیاویز; به اذن خدا، انشاءالله، سلامت خود را باز مییابد.

«یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم»

ای آتش، برای ابراهیم خلیل(ع) خنک و مایه سلامتی باش.»(انبیاء،69).

همین دستور را انجام دادم و بیمار سلامتی خود را بازیافت.

********

یادگاری

به محضر امام حسن عسکری(ع) رفتم و تقاضا کردم برایم به خط خود چیزی، به رسم یادگار، بنویسد تا هر وقت که خط آن بزرگوار را دیدم، بشناسم.

فرمود: بسیار خوب. احمد، خط درشت و ریز به نظرت گوناگون است، مبادا به شکبیفتی!

آنگاه دوات و قلم خواست. تقاضا کردم قلمی را که با آن مینویسد، (بهعنوان تبرک) به من ببخشد.

وقتی از نوشتن فارغ شد، با من صحبت کرد; قلم را با دستمال پاک کرد، به منداد و فرمود: «بگیر، احمد».

گفتم: فدایت شوم; مطلبی در خاطر دارم و به خاطر آن اندوهگینم. میخواستم ازپدرتان بپرسم، توفیق نیافتم. اکنون میخواهم از شما بپرسم.

فرمود: آن مطلب چیست؟

پاسخ داد: مولای من، راویان از پدرانتان نقل کردهاند که: «پیامبران بر پشت، مومنان به طرف راست، منافقان به طرف چپ و شیطانها به رو میخوابند.»

فرمود: این روایت درست است.

عرض کردم: مولای من! هر چه میکوشم به طرف راستبخوابم، نمیتوانم.

امام حسن(ع) لختی سکوت کرد. آنگاه فرمود: «احمد، نزدیک بیا.» نزدیکش رفتم.

فرمود: دستت را زیر لباست ببر; چنین کردم. آنگاه حضرت، دست راست خود را به پهلوی چپ و دست دیگرش را به پهلوی راستم کشید و این کار را سه بار تکرارکرد. از آن زمان به بعد، نمیتوانم به پهلوی چپ بخوابم

********

خبر قتل

هنگامی که مهتدی (چهاردهمین خلیفه عباسی) سرگرم جنگ با موالیان ترک بود،برای امام حسن عسکری(ع) نامه نوشتم که: «آقای من! خدا را سپاس که شرمهتدی را از مابازداشت، شنیده ام او شما را تهدید کرده و گفته است: به خدا آنها (اهلبیت(ع)) را نابود میکنم.»

امام حسن(ع) به خط خود چنین پاسخ داد: «این گونه رفتار او، عمرش را کوتاه کرد. از امروز تا پنج روزبشمار; او در روز ششم،بعد از آنکه خوار گردید، کشته خواهد شد.»

همانگونه که امام(ع) فرموده بود،تحقق یافت.

منبع tebyan.net