مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم /  همه ي زندگی ِ شیر خدا ریخت بهم

 


مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم

همه ي زندگی ِ شیر خدا ریخت بهم

داغي و تيزي ِ مسمار اذيّت ميكرد

تا كه برخاست ز جا عرش خدا ريخت بهم

بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود

تا که زد سلسله ي آل عبا ریخت بهم

ثلث سادات ميان در و ديوار افتاد

نسل سادات به يك ضربه ي پا ریخت بهم

گُر گرفته بدنِ فاطمه ، اي در بس كن

وسط شعله ببين زمزمه ها ريخت بهم

رويِ او ريخت بهم پهلويِ او ريخت بهم

دهنش غرق به خون گشت و صدا ريخت بهم

شدتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در

رويِ آشفته يِ اُمّ النُجَبا ريخت بهم

پشتِ در سينه يِ سنگين شده هم ارثي شد

گيسوانِ پسرش كرب و بلا ريخت بهم

مادرش آمده گودال نچرخان بدنش

استخوان هاي گلويش ز قفا ريخت بهم

با ترك هاي لبش با نوك پا بازي كرد

همه ي صورت او با كف پا ريخت بهم…

 

منبع:http://golbanghosseini.ir

 همین حالا از این عکس برای پروفایل خود در تلگرام و دیگر شبکه های اجتماعی استفاده کنید

شعردر مرثیه و مدح حضرت زهرا سلام الله علیها:حالا شده این شهر عزاخانه ی‌ مولا

حالا شده این شهر عزاخانه ي‌ مولا

 

 تو فاطمه ای جلوه ي انوار الهی
تو فاطمه ای بی بدل و لا یتناهی
تو قبله و دلها همه تا کوی تو راهی
عالم شده با نور تو روشن، به نگاهی
 
زهرایی و دنیا شده در کار تو مبهوت
دنیا نه فقط، عرش، سما، عالم لاهوت
 
از درک بشر منزلت توست فراتر
تفسیر کند قدر تو را سوره ي کوثر
تو فاطمه ای روح و دل و جان پیمبر
بسته ست به جانِ تو، همه هستی حیدر
 
جان تو شده بسته به جان علی آری
در یاری او از همگان افضلی آری
 
حالا شده این شهر عزاخانه ي‌ مولا
آتش زده نمرود به کاشانه ي مولا
در شعله شدی آه تو پروانه ي‌ مولا
ای وای از این حال غریبانه ي‌ مولا
 
جان تو و جان علی آرام نداری
پهلوت شکسته ولی آرام نداری
 
مانع شده ای یک تنه از بُردن حیدر
تو در وسط کوچه شدی جوشن حیدر
کی گشت جدا دست تو از دامن حیدر؟
حیران شده از غیرت تو دشمن حیدر
 
پس دید که با تو نبرَد راه به جایی
وقتی که تو این گونه به سوی علی آیی
 
بستند کمر آن همه بر کشتنت این بار
در کوچه چهل تن همه آماده ي پیکار
طوفان بلا بود و تو دلخسته و بی یار
شد غرق به خون از غم تو دیده ي مسمار
 
گفتند که با کشتن تو کار تمام است
گفتی که نه این مرحله آغاز قیام است
 
با قامت خم دست به دیوار گرفتی
ناگه مدد از حیدر کرار گرفتی
در دست که سر رشته ي‌ پیکار گرفتی
آرامش از آن خصم ستمکار گرفتی
 
در سینه ي‌ تو آه جگر سوز، علی گفت
چشمان پر از خون تو آن روز علی گفت
 
برپای نمودی وسط کوچه قیامت
جان دادی و جان ولی ات ماند سلامت
ای خون تو احیاگر اسلام و امامت
آخر به سرانجام رسد اشک مدامت
 
یک جمعه سحر منتقمت می رسد از راه
بر پرچم او نقش «علیً ولی الله»

ستاره‏ ای از آفریقا فضه زهرا (سلام الله علیها)

 

شمیم نوازشگر کوثر چند گاهی آسمان مدینه را آکند و رایحه حضور «بانوی آب‏» فضای شهر را لبریز ساخت. در همین زمان اندک فاطمه فرزانگانی را پرورش داد که از جاری معرفت نوشیدند. و بر تارک تاریخ درخششی ابدی یافتند.

گذر بر زندگانی پروانگان فاطمی، ضمن تبیین فضای دینی بعد از عروج رسول اکرم(ص)، و بررسی جریانهای سیاسی منحرف، نقش اسوه ‏های جاودانه را که ثباتشان در مسیر حق زبانزد تاریخ شد، آشکار می‏سازد و راه های عملی دفاع از حکومت علوی را در چشم‏ انداز نسل امروز به تصویر می‏کشد.
از این مجموعه، گروهی همچون اسماء بنت عمیس و ام‏ سلمه، انسانهایی آزاد و صاحب موقعیتهای قبیله‏ای و خویشاوندی بودند و برخی دیگر مانند فضه نوبیه، بردگانی آزاده، که از مسیر حق پای به عقب نکشیدند، هر چند پایگاه اجتماعی در اختیار نداشتند و فشارهای اجتماعی مستقیما روح و جانشان را آزار می‏داد. از این روی مروری بر رخدادهای زندگی آزادگان، بهترین الگو برای نسل پویای امروزی است.
دیار فضه
فضه در دامنه رشته کوه های سرخ و برافراشته نوبه در شرق آفریقا به دنیا آمد. این رشته‏ کوه ها در جنوب مصر، مناطق وسیعی را شامل می‏شود و گرداگردش را شهرهای مختلفی احاطه کرده‏اند. کوه معروف نوبه نیز با قامتی راست و سینه‏ای سرخ در جزیره حواب واقع شده است. مناطق نوبه ‏ای سرزمین مظلومیت هاست. عوامل طبیعی از قبیل رنگ پوست، فقر، گرمای شدید و کم‏ غذایی، طمع انسان‏ فروش های بی ‏رحم و سودجو را برمی‏ انگیخت. از این روی کودکان این سرزمین از خردسالی با اسارت دلخراش پدران و مادران جوان خویش روبرو بودند و گاه خود نیز طعمه آدم‏فروشان می‏شدند.
فضه کیست؟
صورتی گندم‏گون و نمکین داشت، گرم و شیرین سخن می‏گفت. چهره ‏ای مهربان، قلبی غمخوار، قریحه‏ ای دلپذیر و ذوقی ظریف داشت. استعدادهای شگرفی که از خود نشان می‏داد، از نسب و اصالت ویژه ‏اش حکایت می‏کرد. از این روی ابن‏حجر او را دختر یکی از ملوک هند یا حبشه دانسته است. نخستین بار در دوران اولیه بعد از هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه، از این بانوی پرهیزکار در کتب تاریخ نام برده شده است. به نظر می‏رسد، تا آن تاریخ

ادامه نوشته