تو را به جان حسن دیدگان خود واکن کمی به طفل حزینت بیا تماشا کن
تو را به جان حسن دیدگان خود واکن
کمی به طفل حزینت بیا تماشا کن
بودمرا به جگرزخمی وتو ای مادر
کنون به گوشه چشمی بیا مداوا کن
ببین که زانوی غم دربغل گرفته علی
مروزهوش نگاهی به سوی بابا کن
دگرمکن زخدا مرگ خودطلب مادر
فقط برای شفا دست خویش بالا کن
زسینه آه مکش خون تازه می آید
کمی به سینه مجروح خود مدارا کن
+++
حسن جان مادرم بیمار گشته
اسیر نوک یک مسمار گشته
حسن جان مادرم کارش تمام است
حسن جان مادر من زار گشته
حسن جان مادرم مغموم گشته
ببین منت کش دیوار گشته
حسن جان داغهای هر دو عالم
درون سینه ام انبار گشته
دگر بعد از پیمبر کل عالم
به پیش چشم زینب خوار گشته
پس از غصب ولایت درد و غمها
به روی دوش مادر بار گشته
ببین مادر در این عمر کم خود
غم و رنج و الم را یار گشته
ببین که چادر خاکی مادر
اسیر شعله های نار گشته
حسن جان زندگی در این زمانه
برای خواهر تو عار گشته
حسن جانم نباشی تا ببینی
درون پای زینب خار گشته
نباشی تا ببینی ای برادر
دو چشمم سوی نیزه تار گشته
منبع:http://kanonemaddahan110.blogfa.com
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ ساعت 7:58 توسط غریق بحر معاصی
|
بسم رب المهدي روحي فداه (عج الله تعالي فرج الشريف) با سلام کپی مطالب عرفانی و سیر و سلوک بدون ذکر منبع شرعا حرام است